گزارش بیمارستان : 6 / 6 / 88: بازم مثل همیشه صبح ساعت 9:30 همه مون دم در بیمارستان جمع شدیم تا یک روز خوب دیگر را در کنار بچه ها تجربه کنیم. این دفعه قرار بود باز هم رنگ بازی کنیم . 5 یا 6 بچه خوشبختانه بیشتر توی بخشها نبودند . اولش یک سلام و علیکی باهاشون کردیم بعدش دیگه شروع شد ( D: ) ما که دیگه بدتر از بچه خودمون رو با رنگ خفه کردیم. واقعا خوش گذشت. آخر سر تمام صورتها و دست ها و مو ها و لباسمون رنگی بود بچه ها هم کلی کیف کردند. یکیشون که بزرگ تر بود اولش اصلا نمیومد تا این آخر سر اون هم کلی بازی کرد و صورتش رنگ خالی شد. خلاصه تقریبا بخش رو گذاشتیم رو سرمون. بنده خدا پرستار ها صداشون هم در نیامد. نزدیک ساعت 11:30 بود که دیگه آتش بس اعلام کردیم و کم کم از بچه ها خداحافظی کردیم.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
6 شهريور يه روز خاطره انگيز بود كه باعث شد بعد از چند هفته خوب اما مثل هم، بخش يه حال و هواي ديگه به خودش بگيره.تونستيم يه بار ديگه وسيله اي باشيم براي اينكه يه لبخند عميق روي لبهاي بچه هايي كه در آرزوي خوشبختي هستن،خونه كنه و به اين ترتيب اونا هم وسيله اي شدن براي اينكه لبخند رضايت رو لبهاي ما هم بشينه.
پاسخحذفاميدوارم اين اميد و توان و همت، روز به روز بيشتر و محكمتر بشه و هدفمون دست يافتني تر...